مدرسه دزفول



یک شب تاریک که مصطفی کوچولو داشت به خونه شان بر می گشت، هوا خیلی سرد بود و برف شدیدی می بارید.

در  راه یک دفعه چمشش به یک فقیری افتاد که خانه یا اتاق گرمی برای خوابیدن نداشت و یک گوشه خیابان نشسته بود و داشت از سرما می لرزید.

مصطفی خیلی ناراحت شد، دلش سوخت. همش می خواست برای آن آدم، یک کاری بکند، ولی نه پولی داشت که به او بدهد، نه جایی می شناخت که آن را ببرد.

خیلی فکر کرد…

ولی هیچ کاری که از خودش بر بیاید و بتواند انجام بدهد به ذهنش نرسید. خیلی غصه دار شد و ناراحت راه به  سمت خانه شان راه افتاد.

به خانه رسید و آرام توی رخت خوابش خوابید. اما هر کاری کرد از فکر آن فقیر بیرون نیامد و خوابش نبرد.

فردا، صبح اول وقت به مسجد محل شان رفت. دوستانش را جمع کرد و چیزی که دیروز دیده بود را برایشان تعریف کرد .

مصطفی گفت: ما پولمون نمیرسه که خودمون تنهایی برای اون نیازمند لباس تهیه کنیم، بیاین هرکی هر چه قدر میتونه پول بذاریم رو هم. پولامونو جمع کنیم و با هم دیگه براش لباس تهیه کنیم.

بچه ها  قلک هایشان را شکاندند و پول هایشان را روی هم گذاشتند.

به بازار رفتند و یک کاپشن گرم خریدند. آن را کادو کردند و همه با هم  به آن آقای نیازمند دادند.


۸ آبان روز نوجوان و شهادت محمدحسین فهمیده + وصیت نامه و داستان

۸ آبان ۱۳۵۹ همزمان با شهادت نوجوان ۱۳ ساله، حسین فهمیده، روز نوجوان و روز بسیج دانش آموزی نام گذاری شده است.

محمد حسین فهمیده متولد ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۶ در شهر قم است. وی در خانواده‌ای مذهبی به همراه برادرش داوود که او هم در دوران جنگ تحمیلی به شهادت رسید، زندگی می‌کرد. در حدود ۱۰ سالگی به کرج مهاجرت کردند و تحصیلات راهنمایی را در آنجا ادامه داد. شهید فهمیده در جریان درگیری‌های کردستان در اوایل سال ۱۳۵۸، به آنجا رفت تا با دشمنان بجنگد ولی نیروهای کمیته او را بازگرداندند. در نهایت او با توجه به فرمان امام تصمیم گرفت که به جبهه‌های جنگ تحمیلی برود.

خلاصه داستان شهید حسین فهمیده

حسین فهمیده همیشه می‌گفت: امام هر چه اراده کند، همان را انجام خواهم داد و من تسلیم او هستم.». از این رو تصمیم گرفت با هدف اجرای دستورات امام به جبهه رفته و با دشمن بعثی بجنگد. حسین فهمیده یک روز به بهانه خرید نان از خانه خود در کرج خارج شده و به تهران رفت. در تهران افرادی سعی کردند او را منصرف کنند ولی موفق نشدند و پس از آن به سمت جنوب کشور راهی شد. در آنجا با تلاش بسیار فرمانده گروه دانشجویان دانشکده افسری را راضی کرد تا با آنها به خرمشهر برود. فهمیده پس از مدت کوتاهی مجروح شد ولی مجروحیت مانع حضور او در خط مقدم نشد و رشادت‌های بسیاری از خود نشان داد. در روز شهادت، ۸ آبان ۱۳۵۹، او به همراه هم سنگرش محمدرضا شمس حضور داشت. شهید محمدرضا شمس آن روز به شدت مجروح شد و حسین فهمیده به سختی توانست او را به پشت خط رسانده و دوباره به سنگر خود بازگردد. وقتی حسین فهمیده به سنگر رسید با صحنه هجوم ۵ تانک عراقی به سمت نیروهای ایرانی مواجه شد و با اراده‌ای محکم و روحیه ایثارگر خود نارنجک‌ها را به کمر بست و در دست گرفت و شجاعانه به سمت تانک‌ها حرکت کرد. در حالی که پای او تیر خورده بود خود را به جلوترین تانک رسانده و در زیر آن نارنجک‌ها را منهدم کرد.

سخن امام پس از شهادت حسین فهمیده

امام خمینی (ره) در دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در مورد شهید محمدحسین فهمیده فرمودند: رهبر ما آن طفل سیزده ساله‌ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگ‌تر است، با نارنجک، خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.»

آرامگاه شهید فهمیده

بقایای پیکر شهید حسین فهمیده در بهشت زهرا، قطعه ۲۴، ردیف ۴۴، شماره ۱۱، به خاک سپرده شده است.

وصیت نامه شهید حسین فهمیده

متن وصیت‌نامه شهید محمدحسین فهمیده به شرح زیر است:

"بسم الله الرحمن الرحیم

مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ وَ مَن قَتَلتُهُ فَعَلی دِیَتُه وَ مَن عَلی دِیَتُه وَ اَنَا دِیَتُه

هرکس من را طلب می‌کند می‌یابد مرا، و کسی که مرا یافت می‌شناسد مرا، و کسی که من را دوست داشت، عاشق من می‌شود و کسی که عاشق من می‌شود، من عاشق او می‌شوم و کسی که من عاشق او بشوم، او را می‌کشم و کسی که من او را بکشم، خون بهایش بر من واجب است، پس خون بهای او من هستم.

هدف من از رفتن به جبهه این است که، اولاً به ندای "هل من ناصر ینصرنی" لبیک گفته باشم و امام عزیز و اسلام را یاری کنم و آن وظیفه‌ای را که امام عزیزمان بارها در پیام‌ها تکرار کرده، که هرکس که قدرت دارد واجب است که به جبهه برود، و من می‌روم که تا به پیام امام لبیک گفته باشم. آرزوی من پیروزی اسلام و ترویج آن در تمام جهان است و امیدوارم که روزی به یاری رزمندگان، تمام ملت‌های زیر سلطه آزاد شوند و صدام بداند که اگر هزاران هزار کشور به او کمک کند او نمی‌تواند در مقابل نیروی اسلام مقاومت کند. من به جبهه می‌روم و امید آن دارم که پدر و مادرم ناراحت نباشند، حتی اگر شهید شدم، چون من هدف خود را و راه خود را تعیین کرده‌ام و امیدوارم که پیروز هم بشوم. پدر و مادر مهربان من! از زحمات چندین ساله شما متشکرم. من عاشق خدا و امام زمان گشته‌ام و این عشق هرگز با هیچ مانعی از قلب من بیرون نمی‌رود، تا اینکه به معشوق خود یعنی الله» برسم. و بحق که ما می‌رویم که این حسین زمان و خمینی بت شکن را یاری کنیم و بحق که خداوند به کسانی که در راه او پیکار می‌کنند پاداش عظیم می‌بخشد. من برای خدا از مادیات گذشتم و به معنویات فکر کردم، از مال و اموال و پدر و مادر و برادر و خواهر چشم پوشیدم، فقط برای هدفم یعنی الله"


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بویِ خوشِِِِ زندگی دل نوشته های سارا سایت مرجع دانلود پایان نامه - تحقیق - پروژه پژوهه رسا مبارزه با کودک آزاری دروس معارف دانشگاه مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت خادم الرضا ( علیه السّلام )کوثر دانلود رایگان کاربلد